پای منبر حاج آقا
محرم سال ۹۱ بود و حاج آقا قاسمیان در دانشگاه علم و صنعت سخنرانی میکردند. داشتند میگفتند که آیه خُذُوهُ فَغُلُّوهُ در قرآن انذار خیلی شدیدی است برای کسانی که انفاق نمیکنند. میگفتند پولدارهایی هستند که اگر شما کارهای خیر را به آنها معرفی کنید، کمک میکنند و این وظیفه شماست. ما هم فکر کردیم که میتوانیم پروژههای جهادی و کارهای خیر را در سایتی معرفی کنیم و مثلا از آیات بشارت یا عذاب در قرآن برای تشویق مخاطب به حمایت از آنها استفاده کنیم.
سایتی هست به اسم کیکاستارتر که مردم با کمک آن برای محصولی که میخواهند درست کنند، پول جمع میکنند. یعنی مثلا یک فرد قبل از اینکه زنگی برای دوچرخه تولید کند، نمونه اولیهای از آن میسازد و محصول را قبل از تولید میفروشد. این شیوه خیلی جواب داده است و پروژههای بسیار زیادی از همین راه آغاز شدهاند. ما هم یک جورهایی میخواستیم از این شیوه استفاده کنیم برای حمایت مالی از پروژههای جهادی و کارهای خوب؛ مثلا اگر قرار است یک مسجد ساخته شود، مخاطب بتواند چند آجر اهدا کند.
آرزوی دیگرمان این بود که تجربه کارهای خیر را به اشتراک بگذاریم. به این ترتیب هم مخاطب امیدوار میشود از این اتفاقهای خوب و هم در کارهای مشابه میتوان از تجربههای قبلی استفاده کرد. مثل این خاطره کوتاه که در ماهنامه راه چاپ شده: جوانی میرود کنار خیابان، پوستر شهید چمران بفروشد. دوست داشتیم فقط خود تجربهها را منتشر کنیم و به دنبال فلسفه یا مبانی انجام کارها نبودیم؛ آخر مخاطب یا این چیزها را شنیده است یا اگر هم نشنیده باشد فکر میکند خودش بلد است ولی خاطره همیشه تازه میماند.